اسیر، زندانی سایر معانی: محبوس، (مجازی) اسیر، بازداشتی [حقوق] زندانی، محبوس
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پس گیری، پس گرفتن، دوباره تسخیر کردن سایر معانی: دوباره گرفتن، بازگرفتن، دوباره فتح کردن، دوباره به دست آوردن، بازپس گرفتن، دستگیری مجدد، (دوباره) در خاطره زنده کردن، یاد کردن، بازپس گیری، ب ...
برسمیت شناختن، تصدیق کردن، تشخیص دادن، شناختن، باز شناختن سایر معانی: واشناختن، بجا آوردن، قبول داشتن، قانونی دانستن، تایید کردن، پذیرفتن، قبول کردن، اذعان کردن، قدردانی کردن، ارج نهادن، سپا ...
[حسابداری] شناسائی شده
سپاهی، جنگ کننده، سرباز، نفر، نظامی، سربازی کردن سایر معانی: لشگری، هوادار پر و پا قرص (شخص یا هدف بخصوص)، مبارز، از زیر کار در رفتن، رفع تکلیف کردن، (خاندان های مافیا) تبهکار خرده پا، عضو د ...
فراموش نشدنی، از یاد نرفتنی سایر معانی: فراموش نکردنی (یا نشدنی)، به یاد ماندنی