پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی سایر معانی: فرومایگی، گدا منشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انحطاط، فساد سایر معانی: فرود افت، تبهگنی، تنزل، فرایند وازایایی [شیمی] چند حالتی بودن، هم ترازی، انحطاط [صنعت] درجازنی، تباهیدگی، انحطاط، دژنرگی [ریاضیات] تباهیدگی، تبهگنی، تباهی، انحطاط، ن ...
علم اقتصاد، اقتصاد، صرفه جویی سایر معانی: وضع اقتصادی، مانبد، میانکاری، ساختار تولیدی و مالی، طرز کار و سازمان، عملکرد، کارکرد، کم گساری (مصرف عاقلانه و بدون ضایعات و غیره)، ارزان، مقرون به ...
کمی، بی اهمیتی، بی معنی گری، ناچیزی، ناقابلی سایر معانی: insignificancy ناچیزی
بدطینتی، بدخیمی سایر معانی: بدخواهی، شرارت، خباثت، مردم آزاری (رجوع شود به: malice)، زیان بخشی، مضر بودن، (پزشکی) بدخیمی
خست، صرفه جویی، امساک، کم خرجی، خسیسی سایر معانی: خست، امساک، صرفه جویی، کم خرجی [آمار] امساک
کینه، لجاجت، عداوت
زهراگینی، سمیت