degeneracy
معنی
انحطاط، فساد
سایر معانی: فرود افت، تبهگنی، تنزل، فرایند وازایایی
[شیمی] چند حالتی بودن، هم ترازی، انحطاط
[صنعت] درجازنی، تباهیدگی، انحطاط، دژنرگی
[ریاضیات] تباهیدگی، تبهگنی، تباهی، انحطاط، ناقصی
سایر معانی: فرود افت، تبهگنی، تنزل، فرایند وازایایی
[شیمی] چند حالتی بودن، هم ترازی، انحطاط
[صنعت] درجازنی، تباهیدگی، انحطاط، دژنرگی
[ریاضیات] تباهیدگی، تبهگنی، تباهی، انحطاط، ناقصی
دیکشنری
انحطاط
اسم
decline, degeneration, decadence, degeneracy, downfall, chuteانحطاط
corruption, decadence, depravity, decay, immorality, degeneracyفساد
ترجمه آنلاین
انحطاط
مترادف
abasement ، decadence ، degradation ، depravity ، dissoluteness ، downfall ، immorality ، inferiority ، meanness ، poorness