دوسر، حرف دو پهلو سایر معانی: دوسر، حرف دو پهلو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ابهام، طفره، دروغ سایر معانی: دروه
ابهام جناس، تجسس سایر معانی: equivoke ابهام بدیع جناس
توضیح، شرح، بیان، تشریح
مجرد، جزئی، غیر مادی، بی اهمیت، معنوی سایر معانی: نا تنمند، روحی، فروهری، نامربوط، ناچیز [حسابداری] بی اهمیت، جزئی [حقوق] نامربوط، غیر مرتبط، بی اهمیت [ریاضیات] جزئی، غیر مادی، ناچیز ...
پوچ، چرند، تهی، احمق، بی مغز سایر معانی: بی معنی، بی چم، احمقانه، خالی، فضای نامحدود
ظهور، اشکار سازی، ابراز سایر معانی: تجلی، بروز، فروغ مندی، پرویزد، نمود، نمایان گری، نشان دهنده، نشانه، تجسم، (جمع) تظاهرات، آشکار سازی، پروهان سازی، هویدا سازی، اظهار، ظهور روح (به ویژه روح ...
جالب، حائز امیت، یاد اوردنی سایر معانی: فراموش نشدنی، به یاد ماندنی، حائز اهمیت
مهم، خطیر، واجب، با اهمیت سایر معانی: بسیار مهم، کرامند، مهندین، مهستین
محرک، متحرک، سیار، سایر سایر معانی: در حال حرکت، گردان، جنبنده، گردنده، احساس انگیز، متاثر کننده، ترحم انگیز، سوزناک، وابسته به وسیله ی نقلیه ی در حال حرکت، جنبان، به حرکت آور، جنب زا، گردان ...
مهم، قابل انتشار، جالب و بموقع سایر معانی: قابل ذکر در اخبار، گزارش کردنی، جالب، قابل توجه عامه برای درج در روزنامه
مورد توجه، با ارزش، قابل توجه، قابل دقت سایر معانی: برجسته، چشمگیر، درخور توجه، جالب توجه، مهم