بی ادب، بد رفتار، دهاتی مانند، بد روش، بی تربیت، بد خو
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تند، بی ادب، بی نزاکت، بی ادبانه سایر معانی: ناراد، نارادانه
موهن سایر معانی: گستاخ، بی ادب، بی احترام، بی اعتنا، توهین امیز
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف سایر معانی: رعنا، باوقار، زیبنده، مهربان و جذاب، متین، پر ناز و نعمت، پر رفاه، پر سلیقه، ...
خیره چشم، بیشرمانه، بی ربط، گستاخ سایر معانی: نامربوط، ناوابسته، ناوارد، پررو، پیش جواب، جسور، گستاخانه، بی ادبانه، جسورانه [حقوق] نامربوط، بی ربط
بی ادب، بی تربیت، خشن، زمخت، غیر متمدن سایر معانی: بی نزاکت، گستاخ، بی ادبانه، گستاخانه، خام
شوالیه وار، سلحشورانه، تهمتن وار، شهسوار مانند، جوانمردانه، سلحشوروار، شایان سلحشوری، وابسته به شوالیه هایاسلحشوران
رسمی، دارای نشاسته، شبیه نشاسته، اهاری، اهاردار سایر معانی: پرنشاسته، نشاسته دار، آهاردار [نساجی] نشاسته ای- دارای نشاسته - آهاری - آهار دار
وحشی، بی ادب، غیر متمدن سایر معانی: نامتمدن، بربری، جاهل، ناروشنفکر
منفور، خشن، خارج از نزاکت، ناصواب سایر معانی: ناخوشایند، عاری از لطف و گیرایی، زننده، نامطبوع