[برق و الکترونیک] DSB با حامل کوچک
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از نظر شکل، شکلا، دیسانه، رسما، به طور رسمی، صریحا، مطابق ایین واداب، بارعایت تشریفات، ظاهرا [ریاضیات] مطابق تعریف، به طور صوری، ظاهرا، شبیه، معمولا، به طور رسمی
خردوبزرگ
رویش ازابله پرازچاله است
[ریاضیات] کمیت بینهایت کوچک
بطور غیر رسمی، بطور خصوصی، بدون انجام ایین رسمی
[برق و الکترونیک] حداکثر همواری، تا حد ممکن تخت
اَبَربازار [عمومی] مرکز خرید بسیار بزرگ شامل شمار بسیاری مغازه و فروشگاه و سینما و غذاخوری
واژههای مصوب فرهنگستان
اتصال معمولا باز
[ریاضیات] بینهایت کوچک اصلی
(گیاه شناسی) کنف، ختمی سرخ (انواع گل های ختمی جنس hibiscus به ویژه hibiscus palustris)، گل خطمی، گل پنیرک
خرده، ریز، کوچک، ریزه، خرد، محقر، کم، جزئی، دون، پست، خفیف سایر معانی: کوچولو، قلیل، معدود، اندک، ناچیز، کم اهمیت، خردسال، کم سال، کم سرمایه، خرده پا، دون پایه، معمولی، عامی، (آواز یا صدای ش ...