درد، ناراحتی، بیماری مزمن سایر معانی: ناخوشی (ممتد)، بیمار گونگی، علیلی، کسالت، رنجوری، آزار، طب بیماری مزمن [زمین شناسی] بیماری مزمن، درد، ناراحتی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کج خلقی، مرض هاری، ناراحت کردن سایر معانی: (مهجور) بدخلق کردن، اخمو کردن، تو ذوق کسی زدن، نامرتب کردن، به هم زدن، نامنظم کردن، نابسامان کردن، ناپیراسته کردن، بیماری (جسمی یا روانی)، اختلال، ...
رنج، زحمت، درد، تیر، تیر کشیدن، درد کشیدن، درد دادن سایر معانی: (در اصل) تنبیه، گوشمالی، کیفر، الم، آزار، محنت، (جمع) درد زایمان، (جمع) کوشش بسیار، سعی بلیغ، (خودمانی) درد سر، مایه ی رنج، سر ...
دردناکی، سختی
unsubstantial بی اساسی، بی اهمیتی، واهی
هرنوع وضعیت غیرطبیعی در ساختار یا کارکرد بافتها یا اعضا یا دستگاههای بدن که با مجموعهای از علائم و نشانهها مشخص میشود|||متـ . مرض [پزشکی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان