تجاهل کردن، اغماض کردن، چشم پوشی کردن سایر معانی: (در مورد چیزهای بد) نادیده انگاشتن، موافقت ضمنی کردن، مسامحه کردن، سر وسرداشتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سر یکی کردن، هم پیمان شدن، توطئه چیدن برای کار بد، در نقشه خیانت شرکت کردن سایر معانی: تبانی کردن، توطئه کردن، در خفا نقشه کشیدن، (برای کارهای بد) هم قسم شدن، همکاری کردن، دست به دست هم دادن ...
وصیتنامه، اری بری، اری گذاری، درست کردن، تدبیر کردن، اختراع کردن، تعبیه کردن سایر معانی: تدبیر، ابداع کردن، ساختن، (حقوق) از طریق وصیت نامه به ارث گذاشتن، (قدیمی) تبانی کردن، توطئه کردن، (مه ...