ادم بی دست و پا، ادم نادان و نفهم، ولگردی کردن، بیشعور دانستن، ریشخند کردن، سرفرود آوردن سایر معانی: آدم احمق و دست و پا چلفتی، نقل علی، (محلی) تعظیم کردن، نفهمی نشان دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[کامپیوتر] لوتوس 1-2-3
چرم یا پارچه مندرس، پارچه کهنه، زدن، وصله کردن سایر معانی: (عامیانه) نفوذ (سیاسی و اجتماعی)، (بیشتر محلی) وصله، پینه، کهنه (برای پاک کردن)، (به طور بد و نمایان) وصله کردن، ضربه (با دست)، (عا ...
[خاک شناسی] نمک خشک ریز
[زمین شناسی] ذرات رادیو اکتیوى که در اثر انفجار هسته اى در جو ایجاد مى گردد در پى انفجار هسته اى در چو ایجاد مى گردد در پى انفجار ابرى قارچى شکل تشکیل مى گردد وبا وزش باد ناحیه وسیع با این ذ ...
دهاتی، ادم خشن، ادم بی تربیت، روستایی، باغبان سایر معانی: (در اصل) کشاورز، کارگر مزرعه
نیرو، نیروی عضلانی، گوشت، ماهیچه سایر معانی: زور بازو، سترگی، ستبری، عضلات قوی، (انگلیس) گوشت گراز پخته
ادم بی تربیت سایر معانی: (در اصل: واژه ای که توسط دانشجویان دانشگاه های انگلیس در اطلاق به نوکران و مستخدمان به کار برده می شد)، آدم کم سواد و ناوارد به مبادی آداب، بی تربیت، جوزعلی، فرومایه ...
دهاتی، روستامنش سایر معانی: (انگلیس - محلی) آدم زمخت و بی ادب، رجوع شود به: chug، بی تربیت
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...
توافق، سازش، مصالحه، تراضی، مصالحه کردن، تسویه کردن، سازش کردن سایر معانی: مدارا، میانگیری، کدخدامنشی، حد وسط، بینابین، (با کدخدامنشی) با هم سازگار شدن، میانگیری کردن، توافق کردن، مدارا کردن ...
اثر، فرع، نتیجه، عاقبت، نتیجه منطقی، دست اورد، پی امد، بر امد سایر معانی: برآیند، اهمیت، کرامندی، مقام رفیع، پایه ی بلند، نفوذ زیاد، معلول، تالی، عاقبت (عواقب)، نتیجه گیری، رابطه ی معلول با ...