clout
معنی
چرم یا پارچه مندرس، پارچه کهنه، زدن، وصله کردن
سایر معانی: (عامیانه) نفوذ (سیاسی و اجتماعی)، (بیشتر محلی) وصله، پینه، کهنه (برای پاک کردن)، (به طور بد و نمایان) وصله کردن، ضربه (با دست)، (عامیانه) ضربه با چوگان، (با چوگان) محکم زدن
سایر معانی: (عامیانه) نفوذ (سیاسی و اجتماعی)، (بیشتر محلی) وصله، پینه، کهنه (برای پاک کردن)، (به طور بد و نمایان) وصله کردن، ضربه (با دست)، (عامیانه) ضربه با چوگان، (با چوگان) محکم زدن
دیکشنری
نفوذ
اسم
cloutچرم یا پارچه مندرس
cloutپارچه کهنه
فعل
touch, hit, beat, slap, strike, cloutزدن
vamp, patch, clobber, clout, pieceوصله کردن
ترجمه آنلاین
نفوذ