قانون ـ فقه : تعارض به منظور فرار از خدمت روانشناسى : تمارض
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سخت، دیرینه، شدید، مزمن، گرانرو سایر معانی: (پزشکی) مزمن، دیرین، کهنه، همیشگی، دایم، وابسته به خوی و عادت، عادی، کهنه کار، سابقه دار، وخیم، جدی، بیمار مزمن، کسی که دچار مرض دیرپای است، (انگل ...
مدید، دنباله دار سایر معانی: کشیده، طول داده، طولانی، ممتد، متمادی