هم زمان، متقارن سایر معانی: (برابر از نظر طول زمان) برابرزمان، isochronous همزمان، واقع شونده در فواصل منظم ومساوی، متوازن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هم زمان، متقارن سایر معانی: isochronal همزمان، واقع شونده در فواصل منظم ومساوی، متوازن [برق و الکترونیک] تک زمان مشخصه ای از یک بسامد نا متناوب ثابت . [ریاضیات] همزمان ...