معطر، خوشبو، خوش رایحه سایر معانی: مشک بار، گل بو، عطردار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سست، نازک، شکننده، زود گذر، گول خور، نحیف، بی مایه، سست در برابر وسوسه شیطانی سایر معانی: نزار، رنجور، (از نظر اخلاق و اراده) ضعیف، ضعیف النفس، زودشکن، زودآسیب، ظریف، لطیف، کاووس، پاژ، سبد ع ...
شبنم، شبنم منجمد، سرما ریزه، گچک، سرمازدن، سرمازده کردن سایر معانی: (شبنم یخ زده) بشم، بشمه، پشک، برفک، یخبندان، سرمای بی موقع (که به محصول آسیب می رساند)، هوای زیر صفر درجه، هوای یخبندان، ( ...
(پارچه ی) نازک و فرانما، توری مانند، گارسی، گارمانند، نازک وسورا سورا، لطیف
فراخ، خوشدل، شوخ، سرحال، خرم، خوشنود، سرمست، سبک روح، خوش وقت، خشنود، سرخوش، پرنشاط سایر معانی: شاد، سرزنده، مسرور، خوشحال، سبکدل، پدرام، درخشان، سروربخش، معاشرتی و لذت گرای، همجنس باز (به و ...
سردی، بسته شدگی
خوش رویی، خونگرمی، خوش مشربی سایر معانی: خوش معاشرتی
ملایم، با ملایمت، بتدریج، به ارامی سایر معانی: با نرمی، آرام آرام، آهسته، با ملاحظه، بارامی
1- بیرون رفتن، خارج شدن 2- رفتن، عزیمت کردن 3- بیرون آوردن، در آوردن 4- افشا شدن 5- منتشر شدن یا کردن، اعلام شدن یاکردن
خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود سایر معانی: مشعوف، شادی آور، پرسرور، مسرت بخش، خوشایند، سعید، میمون، بسیار مایل، حاکی از شادی، درخشان و شادی بخش، زیبا، دلپسند، (قدیم ...
خوشحالی کردن، خرسند کردن، خوشی دادن، خوشحال کردن، خوشنود کردن، شاد شدن، خشنود ساختن، مشعوف ساختن سایر معانی: شاد کردن، دلشاد کردن
خوشی، خرسندی، خوش وقتی، خوشحالی سایر معانی: شادی، مسرت خاطر، سرور، میل