لیسه، لیس، لیسیدن، زبان زدن، مغلوب کردن، زبانه کشیدن، تازیانه زدن سایر معانی: لیس زدن، لشتن، (مانند زبان در حال لیسیدن) به نرمی از روی چیزی رد شدن یا تماس حاصل کردن، (عامیانه) شلاق زدن، چوب ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
با اشتیاق چشم به راه یا گوش به زنگ بودن
عیبی را با شلاق از کسی دور کردن
خاک پای کسی را بوسیدن، دست بوسی کردن، تواضع چاپلوسانه کردن
[نساجی] استوانه اره ای کارد
مشتاق، اشتهااور، اشپزماهر، هوس ران سایر معانی: (قدیمی) شهوت ران، هیز، حریص (به ویژه درباره ی خوراک)، مایل
شلاق زنی، لیس، لیس زنی، بشکل دراوری سایر معانی: لیسیدن، لیسش
[نساجی] جذب الیاف توسط لایه های بالش در موقع باز شدن
بادنجان دور قاب چین، کاسه لیس سایر معانی: چاپلوس
چاپلوس، چکمه کسی را لیسیدن، تملق گفتن از سایر معانی: (امریکا - عامیانه) چاپلوسی کردن، چکمه لیسی کردن، پابوسی کردن، مداهنه گری کردن
شهری، رند سایر معانی: منظره ی شهر، نمای شهر (به ویژه از هواپیما یا جای بلند)، صحنه ی شهری، (عامیانه) آدم شهری، (در نظر دهقانان) زرنگ، پرتدبیر (و تزویر)، مرد رند، زرنگ
تلیک کردن [رایانه و فنّاوری اطلاعات] زدن ضربه با انگشت بر روی دکمۀ اصلی موشی یا بر افزارۀ اشارهای دیگر
واژههای مصوب فرهنگستان