سرگرمی، کار ذوقی، اسب کوچک اندام، مشغولیات سایر معانی: (کاری که بخاطر ذوق و علاقه انجام شود نه وظیفه یا مزد) سرگرمی، خواهکاری، خواهکاره، تفنن، (قدیمی) اسب میان اندام تندرو، اسب پرزور، رجوع ش ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کار یا چیز فرعی، از بازی یا معرکه خارج کردن سایر معانی: (بویژه ورزش) از شرکت بازداشتن یا بازماندن، (فوتبال و تنیس و غیره) هر یک از دو خط طرفین زمین، خط جانبی، (جمع) زمین خارج از هر یک از این ...