بی مورد، ناجور، نا مناسب، بی موقع، بی جا، غیر مقتضی سایر معانی: ناشایست، ناشایسته، نابرازنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برزخ، کنار دوزخ سایر معانی: (رقص مردمان جامائیکا) لیمبو، (مجازی) وضع میانی، وضع معلق، بود باش آونگان، دودلی، انتظار، محدودیت، بوته ی فراموشی، غفلت، همستکان، کنار دوز [سینما] زمینه محو ...
(خودمانی) 1- خل، دیوانه 2- غیر عادی، عجیب و غریب
شگفتی، عجب سایر معانی: شگفت انگیز، شگفت آور، تعجب آور، حیرت اور [ریاضیات] شگفت انگیز
دمدمی، غیرقابل پیش بینی، غیر قابل پیشگویی، غیرقابل استناد سایر معانی: غیرقابل پیشگویی، غیرقابل استناد، دمدمی [ریاضیات] غیر قابل پیش بینی، پیشگویی ناپذیر