وابسته بعرض جغرافیایی، با گذشت، گسترده فکر سایر معانی: گسترده اندیش، دارای سعه ی نظر، آزاده، دارای گذشت و احسان (به ویژه در امور مذهبی)، وابسته بعر جغرافیایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
وافر، سخی، روشن فکر، ازاده، زیاد، دارای سعه نظر، نظر بلند، جالب توجه، ازادی خواه، معتدل سایر معانی: وابسته به علوم انسانی، گشاده دست، سخاوتمند، دست و دل باز، دهشگر، فراوان، (تفسیر یا ترجمه) ...
مجاز، روا، اسان گیر سایر معانی: سهل انگار، کسی که سخت نمی گیرد، آسانگیر، اجازه دهنده، مجاز کننده، شایستگر [حقوق] مجاز، مأذون، اختیاری، با مدارا