مرداب، چشمه اب گرم، تالاب سایر معانی: (دریاچه ی کم ژرفا که به دریاچه ی بزرگتر یا دریا راه دارد) خفتاب، دریاچه ی مرجانی، کولاب [عمران و معماری] مرداب [زمین شناسی] لاگون خلیج کوچکی در نزدیکی س ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] چرخه کولابیبه مرحله انباشته شدن و پرشدگی یک مرداب بوسیله رسوبات وفرسایش بعدی این رسوبات توسط امواج آب دریا گفته می شود
[زمین شناسی] کولاب ساحلی
آدم، خلیج کوچک، خور، یارو، پناهگاه ساحلی دامنه کوه، شخص سایر معانی: شاخابه، شیل، گوشه یا فرو رفتگی یا حفره (مثلا بین چند صخره)، دره ی کوچک، گذرگاه، تنگ، (در جنگل) زمین بی درخت، (معماری - گچ ...
تالاب، دریاچه، حوض درست کردن سایر معانی: دریاچه ی کوچک (معمولا انسان ساخته)، برکه، گواب، کولاب، لشاب، گی، آبگیر، (همدانی) اسیل، سلخ، استخر، حو درست کردن [عمران و معماری] تالاب - برکه - آب ا ...
ائتلاف، ابگیر، مخزن، اب انبار، حوض، تصحیلات اشتراکی، چاله اب، کولاب، ائتلاف چند شرکت با یک دیگر، دسته زبده و کار ازموده، برکه، استخر، شریک شدن، باهم اتحاد کردن، ائتلاف کردن سایر معانی: مقدار ...
استخر مصنوعی یا طبیعی برای تصفیۀ فاضلاب، که در آن براثر تابش نور خورشید و کنش باکتریها و اکسیژن، مواد آلی ازطریق اکسایش زیستی حذف میشود [مهندسی محیط زیست و انرژی] ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سحابی پخشیدهای در صورت فلکی قوس که خطی تاریک آن را به دو بخش تقسیم کرده است [نجوم]