سرگذشت، تقدیر، سرنوشت، فلک، ابشخور، نصیب و قسمت سایر معانی: قضا و قدر، قسمت، فرجام، عاقبت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تقدیر، بخش، بخت، سرنوشت، فلک، نصیب و قسمت، قضا و قدر، مقدر شدن، بسرنوشت شوم دچار کردن سایر معانی: قسمت، بوش، هرچیز اجتناب ناپذیر، فرجام، عاقبت، آخر و عاقبت، نتیجه غایی، سرانجام، مرگ، نابودی، ...
تصادف، حادثه، اتفاق، شانس، قضا و قدر، اقبال سایر معانی: پیشامد
خوشبختى
تقدیر، سرنوشت، فلسفه جبری، جبر و تفویض سایر معانی: (الهیات) فلسفه ی جبری، (فلسفه ی calvin: پیشگزینی انسان ها توسط خدا برای بهشتی یا دوزخی بودن) فلسفه ی پیش گزینی، جبر وتفوی