ضایع، معیوب، مختل سایر معانی: خسارت دیده [بهداشت] آسیب دیده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سازگاری، سازواری سایر معانی: تندرستی، سلامتی، شایستگی، در خور بودن، سزاواری، مناسبت، برازندگی، به جایی، بهنگامی، لیاقت، صلاحیت [فوتبال] قابلیت- شایستگی [آمار] برازندگی ...
1- (در مورد ابزار و غیره) خراب، از کار افتاده 2- غیر قابل استفاده، معطل، عاطل و باطل، غیرقابل استفاده، غیردایر
مختل، بی سامان