پرورش دهندهء زنبور عسل سایر معانی: متصدی نگهداری از زنبور عسل، زنبوردار، زنبور پرور
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکاربان، قرقچی، متصدی جانوران شکاری سایر معانی: نگهبان و پرورش دهنده حیوانات شکاری (در شکارگاه ها)، شکاربان، شکارپا، قرق چی
خط دروازه بان( خط 4 مترى در هندبال) ورزش : خط دروازه بان
خانهدار [گردشگری و جهانگردی] شخصی که مسئولیت نظافت و آراستن اتاقها و راهروهای مهمانخانه/ هتل را بر عهده دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
خانه دار سایر معانی: کلفت خانه، مستخدمه، خانه دار (به ویژه مزدبگیر)، (زن) خدمتکار
صلحبان [علوم نظامی] سازمان یا نیرویی که وظیفۀ آن پایش و تسهیل اجرای موافقتنامۀ آتشبس و پشتیبانی از تلاشهای دیپلماتی برای حل اختلافات سیاسی درازمدت است ...
مغازه دار، دکان دار سایر معانی: کاسب، دکان دار، صاحب دکان
[ریاضیات] انبار دار، متصدی انبار
ممیز، مامور رسیدگی، شنونده، ممیز حسابداری، مستمع سایر معانی: حسابرس، شنودگر [حقوق] حسابرس، ممیز [نساجی] حسابرس
(امریکا - خودمانی) کسی که (مثل برخی حسابداران) فقط به جزئیات توجه دارد و کلیات را از یاد می برد، کوچک بین
بایگان، خزانه دار، صندوقدار، گنجور دانشکده سایر معانی: گنجور، صندوقدار (به ویژه در دانشگاه ها و آموزشگاه ها)
سوداگر، کاسب، بازرگان (بیشتر به جای businessman و businesswoman به کار می رود)