حذر کردن از، برحذر بودن، زنهار دادن، ملتفت بودن سایر معانی: مواظب بودن، حذر کردن، پاییدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیش از حد کار و تقلا کردن (به طوری که به سلامتی و پویایی گزند بزند)
گفتن، مشاهده کردن، دیدن، ملاحظه کردن، رعایت کردن، نظاره کردن، مراعات کردن، برپا داشتن سایر معانی: (قانون یا وظیفه یا سنت و غیره) رعایت کردن، پیروی کردن، برگزار کردن، بزرگداشت کردن، جشن گرفتن ...
پشتکارداشتن، استقامت بخرج دادن، ثابت قدم ماندن سایر معانی: ثبات قدم به خرج دادن، پایداری کردن، پافشاری کردن، استقامت کردن، ایستادگی کردن، پایمردی کردن، اصرار کردن، سماجت کردن، سرسختی کردن ...