گشتنامه [گردشگری و جهانگردی] برنامهای منطقی و جذاب و گامبهگام و روزانه از اجزای سفر، شامل زمانبندی و مسیرگزینی و گشتنوشتها ...
واژههای مصوب فرهنگستان
مسیر، خط سیر، برنامه سفر، سفرنامه سایر معانی: مسیر مسافرت، مسیر راهسپاری، شرح سفر، برنامه ی سفر، کتاب راهنمای مسافران
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گشتنامۀ راننده [گردشگری و جهانگردی] نوعی گشتنامۀ اجرایی مخصوص رانندۀ گشتها که عمدتا شامل دستورالعملهایی دربارۀ زمانبندی و مسیرگزینی است ...
طرف، راه، سمت، جاده، مسیر، خط سیر، جریان معمولی، مسیر چیزیرا تعیین کردن سایر معانی: مسیر عادی (مثلا در تحویل روزنامه به منازل)، از راه یا مسیر معینی فرستادن، مشتریان (به ویژه مشتریان مسیر عا ...
صورت، برنامه، فهرست، جدول، برنامه زمانی، جدول زمانی، فرانما، زمان بندی کردن، در برنامه گذاردن، برنامه ریزی کردن، صورت یا فهرستی ضمیمه کردن سایر معانی: (معمولا ضمیمه ی ورقه ی خرید یا وصیت نام ...
نوعی گشتنامۀ اجرایی مخصوص رانندۀ گشتها که عمدتا شامل دستورالعملهایی دربارۀ زمانبندی و مسیرگزینی است [گردشگری و جهانگردی]
گشتنامهای مشروح که به گردشگران داده میشود تا بتوانند با توجه به اطلاعات مندرج در آن برای خود برنامهریزی کنند [گردشگری و جهانگردی] ...
گشتنامهای که برای یاور تنظیم میشود، ضمن آنکه گشتپرداز هم از آن بهعنوان رهنمودی برای خطِمشیها و تشریفات کلی استفاده میکند [گردشگری و جهانگردی] ...