قابلیت تفسیر علوم نظامى : قابلیت توجیه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شرحی، تفسیری، ترجمهای سایر معانی: رجوع شود به: interpretive، interpretive تفسیری
شرحی، تفسیری، ترجمهای سایر معانی: تعبیری، توضیحی، سفرنگی، گزاره ای
مفسّر دادهها [رایانه و فنّاوری اطلاعات] برنامهای که روابط و معانی نهفته در مجموعهای از دادهها را استخراج کند
واژههای مصوب فرهنگستان
[حقوق] تفسیر قانون
تفسیر مجدد سایر معانی: تفسیر مجدد
[کامپیوتر] زبان تفسیری بند بند شده - نوعی زبان برنامه نویسی که برنامه ها در آن تقریباً به طور انحصاری و به صورت فهرستهایی از ادرسهای زیر روالها ذخیره می شوند. نگاه کنید به forth .
تحلیل کردن، جدا کردن، تجزیه کردن، کاویدن، جزئیات را مطالعه کردن، تشریح کردن، با تجزیه ازمایش کردن، فرگشایی کرد ن سایر معانی: تجزیه و تحلیل کردن، فراکافت کردن، فروگشودن، واکافت کردن، (دستور ز ...
پاسخ، جواب، دفاع، دفاع کردن، از عهده برامدن، پاسخ دادن، جواب دادن، جوابگو شدن، بکار امدن، بکار رفتن، بدرد خوردن، جواب احتیاج را دادن، عهده دار شدن سایر معانی: تلافی، تلافی کردن، عمل به مثل ک ...
نمایش دادن، مجسم کردن، شرح دادن، نقش کردن، رسم کردن، منقوش کردن سایر معانی: تصویر کردن، نشان دادن، نگاره کردن، دیسه کردن، بیان کردن، هویدا کردن، دیس گویی کردن، آشکار کردن، شناسا کردن، نمایش ...
توصیف کردن، تعریف کردن، شرح دادن، وصف کردن سایر معانی: بازنمود کردن، شناسا کردن، رسم کردن، ترسیم کردن [نساجی] تعریف کردن - توصیف کردن [ریاضیات] توضیح دادن، توصیف کردن، شرح دادن، رسم کردن ...
وصفی، تشریحی، توصیفی سایر معانی: (وابسته به علومی که با شرح و طبقه بندی سر و کار دارند) توصیفی، شناسا ساز، بازنمودین، کواشی، کواشگرانه، (دستور زبان) صفت توصیفی (واژه ی "big" در "a big tree" ...