طغیانی، شورشی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طرفدار اصول شورش و یاغی گری
خودسری کردن، شکستن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن، اطاعت نکردن، نقص کردن، سرکشی کردن سایر معانی: فرمان برداری نکردن، تمرد کردن، گردنکشی کردن، سرتابی کردن، سربرتافتن
یاغیگری، تمرد، طغیان، شورش، قیام سایر معانی: گردنکشی، insurgency تمرد
یاغی، فتنه انگیز سایر معانی: اهل شورش و تمرد، وابسته به تمرد، شورش آمیز و تمرد آمیز
شیوع، بروز، طغیان، وقوع، درگیر سایر معانی: (بیماری) شیوع، همه گیری، (جنگ و غیره) وقوع (ناگهانی)، نازل شدن، ظهور [بهداشت] طغیان
اشوبگرانه سایر معانی: آشوبگرانه، بلوا آمیز، عربده جویانه، آشوب انگیز، آشوب انگیزانه، لگام گسیخته، بی بندوبار، عیاش، پرغلغله، خرم، وافر
خیز، بلوا، برخاستگی، طغیان، شورش، قیام، بر خیزش، بالا رونده سایر معانی: عصیان، برمخ، سربالایی، برخاست