انگیزنده، مفسد، شرراه انداز، انگیزه خواب، پیشینه خواب سابقه خواب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، حمله کننده، غاصب سایر معانی: (اشخاص و کشورها) متجاوز، یورش بر، برتاختگر، آغاز کننده ی جنگ [حقوق] متجاوز، متعدی
ادم عوام فریب، هوچی، عوام فریب سایر معانی: ادم عوام فریب، هوچی
نیمسوز، اتش پاره، ادم فتنه انگیز سایر معانی: چوب آتش گرفته، ترکه ی مشتعل (که با آن آتش می افروزند)، اخگر، نیمسوز، اتش پاره، مج، ادم فتنه انگیز
منشاء، عامل محرک کل سایر معانی: (مکانیک) نیروی محرک، نیروی جنباور، محرک اصلی، نیروزا (مانند توربین)، خدا با حرف بزرگ [زمین شناسی] راه انداز، موتور راه انداز اصلی [معدن] کشاننده (ترابری) [نفت ...