نشان، علامت، نشان افتخار، نشان رسمی، مدال رسمی سایر معانی: (ارتش) جغه، جیغه، آرم نظامی، فر، نشان رسته یا گروه، (جمع) نشان ها، مدال ها، علامات، علائم ونشانهای مشخص کننده هرچیزی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برچسب، سوش، علامت، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، مثال یا گفته مبتذل، پلاک، تهلیل، ضمیمه شدن به، ضمیمه کردن، علامت زدن، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن، برچسب زدن سایر مع ...