قلم زنی سایر معانی: نقش اندازی، حکاکی، کنده کاری، (صفحه یا هر چیز حکاکی شده) نقش افکنه، کنده کاری شده [شیمی] حک کردن (با اسید) [عمران و معماری] کنده کاری [برق و الکترونیک] زدایش حذف بخشهای ن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برچسب، سوش، علامت، منگوله یا نوار، بند گردان سرود، مثال یا گفته مبتذل، پلاک، تهلیل، ضمیمه شدن به، ضمیمه کردن، علامت زدن، اتیکت چسباندن به، بدنبال آوردن، گرگ بهوا بازی کردن، برچسب زدن سایر مع ...
کنیه، اسم، نام، سرصفحه، برنامه، مقام، استحقاق، حق، لقب، عنوان، صفحه عنوان کتاب، عنوان قبل از اسم شخص، عنوان نوشتن، واگذار کردن، لقب دادن، نام نهادن، عنوان دادن به سایر معانی: تیتر، سرنامه، ف ...