[حقوق] قلب واقعیت غیر عمدی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] انکار گناه یا جرم، ادعای بی گناهی
بی گناهانه، ازروی بی گناهی، ازروی بی تقصیری، ازروی سادگی
تا گناه کسی اثبات نشده است بی گناه است
ادم دهاتی، متعلق به ارکاد سایر معانی: وابسته به آرکادی، اهل استان آرکادی در یونان، روستایی و ساده، شبانی، بی آلایش، متعلق به ارکاد ناحیه ای در یونان، ادمیکه ساده و بی تجمل زندگی میکند ...
جوان، پسر مانند سایر معانی: پسر ماب، نوجوان مانند، پسرانه
نمونه و سرمشق، شایان تقلید سایر معانی: (به ویژه رفتار و صفات فردی) نمونه، سرمشق، هشدار دهنده، عبرت انگیز، پند آموز، مسطوره ای، (به عنوان) نمونه از چیزی، نمونه ای، برای مثال، نمایشگر، ستوده ...
قابل بهره برداری، قابل استخراج، قابل استفاده
متهم نشدنی سایر معانی: غیرقابل اتهام، بیگناه، بی تقصیر، متهم شدنی
بطور بی ازاریا بی گزند، بی انکه گزندی رساند
درست، قانونی، مشروع، برحق، حلال زاده، مشروع کردن سایر معانی: دادیکی، پذیرفتنی، معقول، منطقی، به حق، محق، (پادشاه و غیره) وارث قانونی، روا، توجیه پذیر، توجیه کردنی، موجه، به جا، طبق مقررات و ...
کودن، احمق سایر معانی: پخمه، دیرآموز