مبتکر سایر معانی: پیشقدم، اغاز کننده، اشنا سازنده [شیمی] آغازگر [زمین شناسی] مواد منفجره اولیه [استخراج] موادی که درساختن چاشنی ها مصرف میشوندموادمنفجره اولیه نام دارند.قدرت خردکنندگی مواد م ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بَستک آغازگر [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← عنصر آغازگر
واژههای مصوب فرهنگستان
عنصر آغازگر [زیستشناسی - ژنشناسی و زیستفنّاوری] توالیهای کوتاه در پیشبَرها که برای آغاز رونویسی لازماند|||متـ . آغازگر 1 initiator 2||| بَستک آغازگر init ...
[کامپیوتر] پایان ده ،راه انداز
پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، حمله کننده، غاصب سایر معانی: (اشخاص و کشورها) متجاوز، یورش بر، برتاختگر، آغاز کننده ی جنگ [حقوق] متجاوز، متعدی
بانی، موسس، قالب گیر، بنیان گذار، برپا کننده، ریخته گر، لنگ شدن، فرو نشستن، فرو رفتن، خیط و پیت شدن، از پا افتادن، سر خوردن، خیط و پیت کردن، فرو ریختن سایر معانی: سکندری خوردن، زمین خوردن، ل ...
سازنده، موسس، بنیان گذار، مبتکر سایر معانی: مبتکر، موسس، بنیانگذار
هر یک از این مراسم نیمه مذهبی: تولد، بلوغ، ازدواج، فوت، موفقیت بزرگ
هریک از اندامهای آوایی که موجب آغازش شود [زبانشناسی]