initiator
معنی
مبتکر
سایر معانی: پیشقدم، اغاز کننده، اشنا سازنده
[شیمی] آغازگر
[زمین شناسی] مواد منفجره اولیه [استخراج] موادی که درساختن چاشنی ها مصرف میشوندموادمنفجره اولیه نام دارند.قدرت خردکنندگی مواد منفجره اولیه کمترازموادمنفجره ثانویه است.
[بهداشت] آغازگر
[ریاضیات] بادی، آغاز کننده
[پلیمر] آغازگر
سایر معانی: پیشقدم، اغاز کننده، اشنا سازنده
[شیمی] آغازگر
[زمین شناسی] مواد منفجره اولیه [استخراج] موادی که درساختن چاشنی ها مصرف میشوندموادمنفجره اولیه نام دارند.قدرت خردکنندگی مواد منفجره اولیه کمترازموادمنفجره ثانویه است.
[بهداشت] آغازگر
[ریاضیات] بادی، آغاز کننده
[پلیمر] آغازگر
دیکشنری
آغازگر
اسم
innovator, initiator, originatorمبتکر
ترجمه آنلاین
آغازگر