مشتعل، پر هیجان، برانگیخته سایر معانی: انگیخته، هیجان زده، شوریده [ریاضیات] برانگیخته، تهییج شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(قدیمی) تب آور، تب انگیز، feverish تب دار
تب دار، در حال تب سایر معانی: دارای تب (به ویژه اگر خفیف باشد)، داغ (مثل آدم تب دار)، تب آور، تب زا، هیجان زده، پر شور، پر تب وتاب، پر جوش و خروش، شوریده، تب گونه (feverous هم می گویند)، بیق ...
پرشور و حرارت، پراحساسات، برانگیخته، تهییجشده، بهوس افتاده، به جنبش درامده
احمقانه سایر معانی: شیفته، شیدا، واله، نابخرد، دارای داوری بد، بدگزین
باد کرده، باد دار سایر معانی: (هوا و دود و غیره) پف دار، وزنده، پفی، نفس نفس زنان، هن هن کنان، پف کردن
ورم کرده، مغرور، متورم، اماس کرده سایر معانی: اسم مفعول: swell، اسم مفعول فعل swell
غضبناک سایر معانی: پرشور، پراحساسات، پرحرارت، آتشین، حاد، ستهم، شدید، سخت، vehemently تند، با حرارت زیاد