ساکن شدن، اشغال کردن، جا گرفتن، جایگیر شدن سایر معانی: (در مورد روح یا روحیه و غیره) درون (چیزی) زیستن، درون زی بودن، درون ماندگار بودن، درون باشند بودن، جا گرفتن در، جایگیر شدن در، ساکن شدن ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی سایر معانی: فطری، خلقتی [علوم دامی] مادرزادی ؛ صفتی که قبل از تولد به وجود آمده و در موقع تولد وجود دارد. [بهداشت] مادرزادی
ساکن شدن، مسکن گزیدن، منزل کردن، سکنی گرفتن در، بودباش گزیدن در، اباد کردن سایر معانی: در زیستن، ساکن بودن در، سکونت گزیدن در، نشیمند بودن، زندگی کردن، (قدیمی) وجود داشتن در، موجود بودن در، ...