معنی

ساکن شدن، اشغال کردن، جا گرفتن، جایگیر شدن
سایر معانی: (در مورد روح یا روحیه و غیره) درون (چیزی) زیستن، درون زی بودن، درون ماندگار بودن، درون باشند بودن، جا گرفتن در، جایگیر شدن در، ساکن شدن در، مسکن گزیدن

دیکشنری

بله
فعل
dwell, inhabit, inhabit, reside, indwell, abideساکن شدن
situate, indwell, holdجا گرفتن
indwellجایگیر شدن
occupy, engross, indwellاشغال کردن

ترجمه آنلاین

ساکن

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.