[زمین شناسی] میاندر بریده بریده کانال میاندر که در یک شیب تند در دره باریک جاری می شوند. این سیماها یا در زمانی که منطقه ای دچار برپایی شود و یا زمانی که سطح مبنا پایین افتد، تشکیل می شوند. ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(verb transitive) قلم زدن، کنده کاری کردن در، حکاکی کردن، گراورکردن، نقش کردن، منقوش کردن
نیزه، سخمه، نیشتر زدن، نیزه زدن سایر معانی: پراندن، افکندن، زوبین، سواره نظام (به ویژه مجهز به نیزه)، هر آلت نیزه مانند: نیزه ی ماهیگیری، نیشتر (lancet هم می گویند)، نیزه پراندن به، ضربت نیز ...
برش، ضرب، شکاف، چاک، ضربه سریع، چاک لباس، نشان ممیز، زخم زدن، چاک دادن، بریده بریده کردن، تخفیف زیاد دادن، شکاف دادن سایر معانی: (با ایراد ضربه نه با مالیدن) بریدن، شکافتن، پاره کردن، دارای ...
ویژگی برگی که حاشیۀ آن بریدگیهای عمیق و نامنظم داشته باشد [زیستشناسی - علوم گیاهی]
واژههای مصوب فرهنگستان