[ریاضیات] روش اصلاح شده ی اویلر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشرفت، بهتر شدن، بهبود، تکمیل، تهذیب، تکامل، بهسازی سایر معانی: آبادی، آبادسازی، اصلاح، نضج، ترقی، رفاه [عمران و معماری] بهسازی [برق و الکترونیک] اصلاح، بهبود [صنعت] بهبود، رشد، پیشرفت [نسا ...
[حسابداری] بهسازی [حقوق] مستحدثات، اصلاحات
اصلاح کننده، ترقی کننده، بهبودی دهنده، لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
اسراف، بی احتیاطی، عاقبت نیندیشی سایر معانی: بی احتیاطی، عاقبت نیندیشی، اسراف
بداههپردازی [موسیقی] 1. خلق موسیقی در هنگام اجرا 2. هرگونه گفتار یا حرکت و بازی خارج از فیلمنامه درهنگام فیلمبرداری ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تعبیه، ابتکار، بدیهه گویی، بدیههسازی، حاضر جوابی سایر معانی: فی البداهه گویی (یا نویسی)، بی آمادگویی (یا نویسی)، بداهه گویی (یا نویسی)، بی آمادی، سر هم بندی [سینما] بدیهه سازی ...
بهبوددهندۀ کرۀ کاکائو [علوم و فنّاوری غذا] نوعی معادل کرۀ کاکائو که مقدار زیـادی تـریگلیسرید جـامد دارد و از آن بـرای بهبود کرۀ کاکائوی نرم استفاده میکنند ...
[صنعت] بهبود مستمر
[ریاضیات] اصلاح تکراری
[حسابداری] تاسیسات (مستحدثاث) در ساختمان استیجاری
اصلاح توده [مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل] تیماری (treatment) که برای سلامتی و بهبود ترکیب و ساختار و شرایط و رشد تودههای همسال یا ناهمسال انجام میشود ...