نظر تنگی، تنگ چشمی، کوته نظری، پستی، تعصب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازروی نظر تنگی یا پستی، کوته نظرلنه، متعصبانه
نزدیکی، دقت، خشک دستی، خست [نساجی] ترکم
تعصب، کوته فکری، خرافات پرستی سایر معانی: افراطی گری، جزمی بودن، تند روی
خشکیده، کوته نظر، پوست بتن چسبیده سایر معانی: بسیار لاغر، پوست و استخوان، لاغر و مردنی، نحیف، کوتاه فکر، خودرای، خسیس، پوست بتن چسبیده، خشکیده، متعصب، کوتاه فکر
متعصب، بی گذشت، زیر بارنرو سایر معانی: (نابرد بار نسبت به عقاید و اعتقادات دیگران) متعصب، کوته فکر، پی ورز، ناروادار، نابردبار (عقیدتی)، برنایشت، ناآزاده، کوته فکرانه، متعصبانه [خاک شناسی] غ ...
ضرر، تبعیض، غرض، پیش داوری، غرض ورزی، قضاوت تبعیض امیز، خسارت وضرر، تعصب، تبعیض کردن سایر معانی: پیشداوری (معمولا پیشداوری منفی)، نظر منفی، صدمه، آسیب (ناشی از عمل یا قضاوت)، خلل، لطمه، آسیب ...
نژاد پرست، نژاد پرست سایر معانی: نژاد پرست
خودپسندانه، خود غرضانه