intolerant
معنی
متعصب، بی گذشت، زیر بارنرو
سایر معانی: (نابرد بار نسبت به عقاید و اعتقادات دیگران) متعصب، کوته فکر، پی ورز، ناروادار، نابردبار (عقیدتی)، برنایشت، ناآزاده، کوته فکرانه، متعصبانه
[خاک شناسی] غیرمتحمل
سایر معانی: (نابرد بار نسبت به عقاید و اعتقادات دیگران) متعصب، کوته فکر، پی ورز، ناروادار، نابردبار (عقیدتی)، برنایشت، ناآزاده، کوته فکرانه، متعصبانه
[خاک شناسی] غیرمتحمل
دیکشنری
غیر قابل تحمل
صفت
fanatical, zealous, bigoted, intolerant, rabid, dogmaticمتعصب
intolerantزیر بارنرو
uncharitable, illiberal, intolerant, ungenerousبی گذشت
ترجمه آنلاین
عدم تحمل
مترادف
antipathetic ، averse ، biased ، bigoted ، chauvinistic ، communist ، conservative ، contemptuous ، dictatorial ، disdainful ، dogmatic ، fanatical ، fractious ، hateful ، illiberal ، indignant ، individualistic ، inflexible ، irate ، irritable ، jaundiced ، narrow ، narrow minded ، obdurate ، one sided ، outraged ، racialist ، racist ، short fuse ، small minded ، snappy ، stuffy ، tilted ، uncharitable ، unfair ، unforbearing ، unindulgent ، unsympathetic ، unwilling ، upset ، waspish ، worked up ، xenophobic