ان، قسمتی از ثانیه سایر معانی: لحظه، آن، یک آن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تجربی، ازمایشی، امتحانی سایر معانی: آزمایشی، احتمالی، شایدی، دودلانه، با دودلی، موقتی، غیر قطعی، عمل تجربی [حسابداری] غیر قطعی [ریاضیات] تجربی، آزمایشی
[ریاضیات] تعریف ناپذیر، شمارش ناپذیر، ناشمارا
دمدمی، غیرقابل پیش بینی، غیر قابل پیشگویی، غیرقابل استناد سایر معانی: غیرقابل پیشگویی، غیرقابل استناد، دمدمی [ریاضیات] غیر قابل پیش بینی، پیشگویی ناپذیر
1- معلق، نابسامان، بلاتکلیف 2- (عامیانه) خشمگین، هیجان زده