مربوط به اب نگارى، اب نگارى علوم نظامى : نقشه اب نگارى [زمین شناسی] مربوط به آب نگاری ،آب نگاری [آب و خاک] ویژگی آب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] حوضه هیدروگراف
مقیاس برداشت آبنگاشتی [مهندسی نقشهبرداری] مقیاسی که در آن موقعیتهای عمقیابی بر روی برگ نقشۀ آبنگاشتی ترسیم میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
تفنگدار دریایی، بحری، وابسته به دریانوردی، دریایی سایر معانی: وابسته به دریا و اقیانوس، دریازی، آبزی، دریازاد، وابسته به دریانوردی و کشتیرانی، برای مصرف یا کاربرد در دریا، (امریکا) تفنگ دار ...
دریایی، اقیانوسی، مربوط به دریا یاخلیج، مسلط بر دریا سایر معانی: بحری
مجموعۀ رودها و سایر آبریزها و دریاچهها و منابع آب دائمی و موقتی در هر پهنۀ معین [علوم جَوّ]