scurry hurry دستپاچگی، شتاب زدگی، باشتاب انجام شده، درهم وبرهم، از روی دستپاچگی، بطور درهم وبرهم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بسیار عجله داشتن، از شدت عجله دست از پانشناختن
عجله ای نیست، شتاب نداریم
عجله ای نیست، شتابی نیست ]یعنی اینکار شتاب کردن نمی خواهد[
شتاب دادن، سرعت دادن، تسریع کردن، شتاب کردن، شتاباندن، تند کردن، بر سرعت افزودن، تند شدن، تندتر شدن سایر معانی: شتابیدن، تندتر رفتن، سریع شدن، سرعت بخشیدن، وقوع چیزی راتسریع کردن، (اتومبیل) ...
شتاب، سرعت، تسریع، افزایش سرعت، تندی، تعجیل سایر معانی: تشدید، بالاروی، سرعت گیری [خودرو] شتاب. [شیمی] 1- شتاب 2- تندى، سرعت گیرى، تعجیل 3- تشدید، بالاروى [سینما] شتاب [عمران و معماری] شتاب ...
شتابان، تسریع کردن در، پیش بردن سایر معانی: تسریع کردن، شتاباندن، بشولیدن، هنگار کردن، تسهیل کردن، (نادر) گسیل کردن، (برای انجام کاری) فرستادن، (رسما) صادر کردن، به سرعت انجام دادن ...
تند رفتن، نقل مکان کردن سایر معانی: (به سرعت و آسانی) عبور کردن، تند گذشتن، (به آسانی و سرعت) پرواز کردن، بال زدن، به اهتزاز درآمدن، (اسکاتلند و شمال انگلستان) یواشکی تغییر مکان دادن، جا عوض ...
تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، اشفتن، عصبانی کردن سایر معانی: (بارش ناگهانی برف یا باران همراه با باد) رگبار، باد و برف، برف باد، باد و بارش، جوش و خروش (ناگهانی) ...
تاخت، چهار نعل، چهار نعل رفتن، تازیدن سایر معانی: شتابیدن، تاختن، (اسب سواری) چهار نعل، (به ویژه چهارپایان) گام سریع، تاخت کردن، پیشرفت، سریع کردن، رشد سریع کردن
فشار، فشاری، مبرم، فشاراور، عاجل، مصر سایر معانی: فوری، فوری و فوتی، مصرانه، فشردگری، فشارگری، منگنه (کردن)، پرس (کردن)، چلانش، فشردن، هرچیز پرس شده (یا منگنه شده) [نساجی] فشار - پرس - فشردن ...
جان دادن به، روح بخشیدن، زنده شدن، تسریع شدن، تخمیر کردن، زنده کردن سایر معانی: زنده کردن یا شدن، جان تازه بخشیدن، احیا کردن یا شدن، به رواگ (رواج) در آوردن، برانگیختن، انگیزاندن، تحریک کردن ...