بستری، در بیمارستان بستری، دوره بستری شدن سایر معانی: بستری شدن یا بودن در بیمارستان، وابسته به بیمارستانی شدن یا بیمارستانی بودن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(امریکا) بیمه ی بیمارستانی (که هزینه ی بستری شدن در بیمارستان را می پردازد)
رفتار، معامله، علاج، درمان، معالجه، تلقی سایر معانی: طرز برخورد، رسیدگی، پردازش، تیمار، مداوا، طرز عمل [سینما] خلاصه داستان - نوشتن و تهیه طرز برداشت فیلم - طرز برداشت و ارائه - پیش نویس فیل ...