(صدا) گرفته و خشن کردن یا شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیهوشی، ضعف، غش، ضعیف، کم نور، غش کردن، ضعف کردن، سکته کردن سایر معانی: از هوش رفتن، از حال رفتن، تباسیدن، شمیدن، ناهشیار شدن، (رنگ یا صدا یا احساس و غیره) ضعیف، بی حال، کم توان، خفیف، سست، ...
ساینده، پنجره، شبکه، چارچوب اهنی، گوشت ریز، تیز و دلخراش سایر معانی: نرده ی آهنی (در پنجره و غیره)، در نرده ای، نرده ی دو طرف پلکان کشتی و راهرو و غیره، دیواره (از آهن مشبک)، ناراحت کننده، ن ...
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن وضعیف سایر معانی: (صدا) گوشخراش، ناهنجار، (نور) زننده (در برابر: نور ملایم soft light)، (مزه) تلخ، قوی، (دست مالیدن) زبر، زمخت، (اندیش ...
گوشخراش، اعصاب خردکن، آزارآور، دارای صدای گوش خراش
دارای گلوی بزرگ، دارای صدای گرفته و خشن سایر معانی: خشن، (صدا) جوهردار، عمیق، پر، (حروف و آواها) گلویی، حلقی