بیکاری دیرپا [اقتصاد] بیکاری افرادی که در سن کار هستند، ولی بهدلیل کمبود مهارت و تخصص مدتهاست که کار پیدا نکردهاند
واژههای مصوب فرهنگستان
خود رای، خود سر، سر سخت، لجباز سایر معانی: یکدنده، حرف نشنو، قد، یک رای، لجوجانه، خودسرانه، سرسختانه، لجاجت امیز، خودسر، خود رای، لجباز، لجوج، سرسخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هرزه، شهوانی، شهوت انگیز سایر معانی: وابسته به یا بیانگر شهوت و هرزگی، آژوناک
قطعی، تسلیم نشو، غیر قابل انعطاف، مصالحه ناپذیر، سخت ناسازگار، تمکین ندادنی سایر معانی: مصمم، انعطاف ناپذیر، سازش ناپذیر، آشتی ناپذیر، آشتی نکردنی، بی گذشت، نستوه
سرکش، گردن کش سایر معانی: سرکش، گردنکش