قصبه، دهکده، دهی که در ان کلیسا نباشد سایر معانی: دهکده ی بسیار کوچک، قصبچه، هاملت (نمایشنامه ی معروف شکسپیر)، نام قهرمان ونمایشنامه تراژدی شکسپیر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(یکی از برزن های شهر لندن) تاور هملتز
اجتماع، انجمن، عوام، عموم سایر معانی: جامعه، هامه، عامه، جمهور، گروهی از مردم دارای ویژگی مشترک، اقلیت، کشورهای همبسته، هم پیوست، همپیوند، (مالکیت) اشتراک، انبازگری، وابسته به اشتراک، مشترک، ...
قصبه، شهر، شهرک، شهر کوچک، قصبه حومه شهر سایر معانی: شهر (معمولا از village بزرگتر و از city کوچک تر)، مرکز شهر، (در شهر) مرکز دادوستد، اهل شهر، شهروندان، شهری، وابسته به شهر، (امریکا) رجوع ...