ارام، احمق سایر معانی: ابله، لوس، ننر، خل، دیوانه، فروتن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوستدار تفننی صنایع زیبا، ناشی، غیر حرفه سایر معانی: (کسی که از روی هوس و بطور سطحی دنبال علم یا هنری می رود) متفنن، عشقی، سرسری، هنردوست هوسی، علم جوی هوسی، دمدمی، بطور سرسری، بوالهوسانه، p ...
کودن، احمق، کند، گرفته، راکد، کند کردن سایر معانی: کم هوش، کند ذهن، خنگ، کرخ، کرخت، عاری از احساس، بی حس، خمود، سست، بی حال، بی اشتیاق، بی دل و دماغ، بی مزه، غیرفعال، بی فعالیت، بی کار، ناکن ...
مزخرف، نادان، ابله، احمق، ابلهانه، جاهل، نابخرد سایر معانی: بی شعور، دبنگ، ناهوشمند، گول، گولو، احمقانه، نابخردانه، با بی فکری، مسخره آمیز، مضحک، خنده آور، خجل، خجالتمند، شرمسار
احمق، ابله، بی شعور، ساده لوح
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ سایر معانی: کودن، کم هوش، دیرآموز، پخمه، خرفت، دخو، هالو، احمقانه، نابخردانه، ابلهانه، بی روح، کسل کننده، خسته کننده، واژه ی ...
سرسری، ظاهری، صوری، سطحی سایر معانی: رویه ای، برونه ای، وابسته به سطح، مسطحه، مساحتی، هامنی، کم ژرفا، کم عمق، کم مایه، بی مایه، برونی [صنایع غذایی] صوری، سط حی، سرسری، ظ اهری ...
غیر قابل قبول، نپذیرفتنی [ریاضیات] ناپذیرفتنی، غیر قابل قبول
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی سایر معانی: غیر واقع بینانه (رجوع شود به: realistic)، unreal غیر واقعی
پوچ، بی معنی، تهی، خالی، کم عقل، بی مفهوم سایر معانی: بی چم، احمقانه، تهی مغزانه، بی خردانه، پوک، رجوع شود به: idle [ریاضیات] تهی، خالی، پوچ، بی معنی
بی خبر، بی معنی، نادان، کودن، بی شعور، بی هوش، نفهم، دیر فهم سایر معانی: پخمه، کندذهن، احمق