ضربت، فاحشه، چاک، نویسنده مزدور، جنده، خش، مزدور، کلنگ، سرفه خشک وکوتاه، اسب کرایه ای، اسب پیر، درشکه کرایه، برش، ضربه، مزدور، زخم زدن، بریدن، خرد کردن، بیل زدن سایر معانی: (با ساطور یا کارد ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(با بریدن شاخ و برگ یا کندن معبر و غیره) راه خود را باز کردن
(از ریشه ی عربی) طناب یا تسمه یا افساری که با آن اسب را رام می کنند، مهاریاپوزه بند مخصوص رام کردن اسب
چک و چونه زدن سر قیمت
[نساجی] شانه کردن کتان
راننده ی کالسکه ی کرایه ای، راننده درشکه کرایه ای
رجوع شود به: tamarack، کاج امریکایی، لارکس americana larix
درشکه کرایه، اسب سواری، اسب کرایبه، فعله، زیاد استعمال شده، مبتذل کردن سایر معانی: اسب کالسکه و سواری (ولی نه اسب مسابقه یا تندرو)، کالسکه ی کرایه ای، (مهجور) آدم خرکار، خرحمال، (مهجور) اجیر ...
کالسکه یا درشکه کرایه، درشکه چهارچرخه ودو اسبه کالسکه کرایه ای که شش تن دران می نشینند
کارمزدی
راننده درشکه کرایه ای
اره اهن بری سایر معانی: اره ی کمانی شکل، اره ی آهن بر، اره اهن بر [عمران و معماری] کمان اره - راه آهنبر - اره آهنبری [ریاضیات] کمان اره، اره ی کمانی، اره ی آهنبر [مهندسی گاز] اره آهن بر ...