معنی
سایر معانی: (با ساطور یا کارد و غیره و با زدن ضربه) بریدن، ساطور زدن، کاردی کردن، (با تیشه و غیره به طور ناصاف) قطع کردن، ساطورکوب کردن، (با ضربه ی تیشه و غیره) شکل دادن به، کوتاه کردن (شاخ و برگ و غیره)، آسیب مند کردن، (با زدن ضربه های پیاپی با کارد یا ساطور یا تیشه و غیره) ناصاف بریدن یا بریده شدن، قطع شدن، سرفه ی خشک و نخراشیده کردن، تک سرفه زدن، (با ساطور یا تیشه و غیره) ضربه، (مثلا با بیل یا کج بیل یا کلنگ) زمین را کندن یا شخم کردن، (امریکا - خودمانی) انجام دادن (با موفقیت)، (باکامیابی) پرداختن (به کاری)، (بسکتبال) با دست یا آرنج به دست حریف حامل توپ زدن (که خطا است)، (راگبی و فوتبال) لگد زدن (که خطا است)، (اسباب بریدن یا قطع کردن با ضربه) تیشه، تبر، تبرچه، ساطور (و غیره)، (برش ناصاف یا برجستگی که در اثر ضربه زدن با کارد و غیره ایجاد شده) بریدگی (ناصاف)، شکاف، قلمبگی، پستی و بلندی و زبری، شقه، اسب هرکاره، اسب سواری و باری، اسب زهوار دررفته، یابو، اسب وامانده، نویسنده ی اجیر و بد، نویسنده ی خرکار، نویسنده ی قلم فروش، (احزاب و سیاست) آدم خود فروش، هرکاره، (برای خر کاری یا نگارش سفارشی) اجیر کردن، مزدور کردن، (عامیانه) تاکسی، کالسکه ی کرایه ای، راننده ی تاکسی یا کالسکه ی کرایه ای، (اسب و کالسکه و غیره) کرایه کردن، (در اثر کثرت استعمال) مندرس کردن، کهنه کردن، (انگلیس) اسب سواری کردن، (عامیانه) تاکسیرانی کردن، تخته ای که پنیر یا ماهی را روی آن می خشکانند، شکافی که بر اثربیل زدن یا شخم زده ایجاد میشود