حقوق بگیر، امتیاز، اهداء، عطا، کمک هزینه تحصیلی، اجازه واگذاری رسمی، بخشش، عطاء کردن، مسلم گرفتن، اعطا کردن، بخشیدن، تصدیق کردن، دادن سایر معانی: اهدا کردن، عطاکردن، بخشیدن به، برآوردن، واگذ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[حقوق] مهلت دادن، با تمدید مهلت موافقت کردن، تعلیق مجازات
خداکند، خدابکند
درستی وصیت نامه را گواهی کردن
فرمیکنیم که، فرمیکنیم که - - - - - - -
[حسابداری] کمک های بلاعوض مربوط به دارائیها
[یوگا] گره خلقت - گره روان عضلانی که در ناحیه عجان واقع شده و برای اینکه کندالینی بتواند از درون سوشومنا نادی بالا برود باید باز باشد
زشت، اشکار، انگشت نما، وقیح، برملا سایر معانی: بسیار بد، زننده، شرم آور، وقیح (وقیحانه)، قبیح (قبیحانه)، شنیع، فاحش، رسوا
معطر، خوشبو، خوش رایحه سایر معانی: مشک بار، گل بو، عطردار
بطور معطر
اواره، کوچ نشین، تازه وارد، غریب سایر معانی: مهاجر (به کشوری دیگر)، درون کوچ (در برابر: مهاجر از کشوری دیگر یا برون کوچ emigrant)، (جانور یا گیاهی که برای اولین بار در جایی ظاهر شده باشد) نو ...
(امریکا) اختصاص زمین برای مصارف همگانی (به ویژه تاسیس دانشگاه)، زمین اعطایی دولت، اعطای اراضی