مادر بزرگ، ننه بزرگ سایر معانی: نیا (مونث)، جده، مثل مادر بزرگ رفتار کردن، مادر بزرگ قانون ـ فقه : جده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
به من یاد نده چون خودم بلدم، خودم هفت مرده حلاجم
مادر بزرگ، نه نه بزرگ، بی بی، جده
پیر، پیر مرد سایر معانی: (عامیانه) پیر، سالخورده، سالمند، ادم کار کشته که چهار سال در نیروی دریایی کار کرده باشد